کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم
مثل ساعت هایی که صبح دلسوزانه زنگ می زنند و در میان خواب و بیداری بر سرشان می کوبیم
بعد می فهمیم که خیلی دیر شده وقتی که تنهایی به سراغمان می آید …
.
.
مانند هیزم های مصنوعی شومینه میسوزم و پایان ندارم !
.
.
آنقدر تنهایم که حتی کسی نیست صندلی را از زیر چوبه ی دارم بکشد !
.
.
فکر می کردم تنهایی یعنی
من
سکوت
پنجره های خاک گرفته
اتاق خالی از تو
نمیدانستم سنگینی اش بیشتر می شود در ازدحام آدم ها !
.
.
دلم بایگانی رویاهای شکسته ای ست که در حسرتت خاک می خورند ...
چه اشتباه مهیبی !!!
آنجا که سرنوشت عشق را به دلم پیوست کرد و مرا در پوشه تنهائی گذاشت !
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |